سفارش تبلیغ
صبا ویژن

به نام خدا

سلام عزیز دلم؛

 

خونه رو از پیش برای محرم آماده کردیم،

خیلی ذوق داشتی.. هی می رفتی میومدی نگاه می کردی؛


گفتی مامان خییییییییییلی اینجا رو دوست دارم، اصلا اینو می بینم دلم یه جوری می شه.. فکر می کنم تو بهشتم..

من: آره... منم همینطور... دلم می خواد هیئت داشته باشیم تو خونمون...

بعد با هم خیال بازی می کنیم.. می گم بچه ها رو دعوت می کنیم (علی، حسین صدرا، محمد امین، حسین کوچولو، دوستات و ... ) تو واسشون بخون اونا سینه بزنن..


یکی دو روز بعدش از مدرسه میای می گی مامان دوستامو برای هیئت دعوت کردم؛ مامانشون گفتن آدرسمونو براشون بنویسی!

من: فاطمـــــــــــــــــــه!!!!!!!!!!!!!!!!!


*

چند روزی دندونت لق بود.. بهت سفارش می کردم مواظب باش.. اینقدر بهش دست نزن.. دندونات کج و کوله می شن.. بعد که افتاد واسم نگهش دار.. می خوام ببینمش..

آخرش هم یه روز صبح از خواب پا شدی و دیدی دندونه نیست.. حالا تو خواب میل کردیش یا چه بلایی سرش اومده من نمی دونم..

خلاصه بی دندون شدی!


چقدرررر هم ذوق کردی که یعنی دیگه خیلی بزرگ شدی.. آخه داداش علی پارسال زمین خورد و دندونش لق شد و افتاد.. می گفتی یعنی علی از من بزرگ تره؟ می گفتم نه.. اون دندونش ضربه خورده..

حالا خوشحالی که بزرگی ات اثبات شده! رفتی مدرسه به دوستات گفتی که از همشون بزرگتری! نگو بعضی ها دندونشون که افتاده هیچی، دندون جدیدشونم درومده! تو هم سرخورده و ناراحت اومدی می گی من تو کلاسمون از همه کوچیک ترم!! (راست هم می گی)

*


صبح با گریه از خواب بلند شدی..

می دونستم چرا گریه می کنی، با این حال پرسیدم: چی شده مامانی خواب بد دیدی؟!

سرتو تکون دادی که آره.. و همچنان مظلومانه گریه می کردی..

طاقت نداشتم، گریه ات عصبی ام می کرد؛

گفتم: خب حالا که دیگه بیدار شدی.. گریه نکن..

گریه ات قطع نمی شه..

- چی خواب دیدی؟ برام تعریف کن...

تو با گریه: نمی تونم بگم..

*

هنوز همچنان بی صدا گریه می کنی.. می گم: آدم همه چیزو به مامانش می گه..

می گی: گشنمه!

زنگ می زنم به بابا حامد می گم بیا با بابا صحبت کن..

می گی: نه.. حوصله ندارم..

می گم: مگه می شه؟ بابا... زشته.. ناراحت می شه.. بیا صحبت کن..

الو که می گی دوباره می زنی زیر گریه.. ایندفعه بلند بلند..

با بابا خداحافظی می کنم، بغلت می کنم، کلی باهات حرف می زنم..

تو که رو دست من بلند شدی و غرورت اجازه نمی ده دلتو لو بدی، بین گریه هات می گی: آخه خیلی گشنمه.. همش منو گشنه می کنی..!

می گم می دونم عزیز دلم، منم هروقت بابام می رفت سفر، خیلی گشنه ام می شد!

الهی قربون دل کوچولوت برم عشقم...

 

 

 

 






تاریخ : سه شنبه 92/8/21 | 11:43 صبح | نویسنده : زاهده آگاهی |
لطفا از دیگر صفحات نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.